کد مطلب:318985 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:257

داستان من یظهره اللهی
علی محمد زمانی كه ادعای ذكریت و بابیت داشت كتابهائی به نام اسحن القصص (تفسیر سوره یوسف) و تفسیر كوثر و تفسیر و العصر را تألیف نمود وی در آن هنگام ورد زبانش در مجالس و محافل این بود كه با امام دوازدهم حضرت حجة بن الحسن (عجل) روابط سری دارم من از جانب آن حضرت مأمورم، هر چه را كه می گویم از طرف اوست، هدف اصلی من جز تقویت و تشیید دین مقدس اسلام و نشر حقایق آن چیز دیگری نیست و نیز كلمه ی قائم منتظر و مهدی موعود را عنوان تألیف خود قرار داده بود:

بعد هم پایش را بالاتر نهاد ادعای مهدویت نموده گفت من همان قائم منتظر و مهدی موعودم، همه جا ناقوس (انی انا القائم المنتظر و الحجة الاكبر) را می نواخت و همین كه دعوی نبوت كرد، پایش مانند برخی از چهارپایان در گل گیر كرده نمی دانست چه نقشه ای بریزد تا آن كلمه قائم منتظر و مهدی موعود را كه عنوان تألیفات خویش قرار داده بود، تأویل كند:

زیرا وی به عقیده خودش به مقام پیغمبری رسیده و كتابی به نام بیان آورده مردم را به دین جدید خویش دعوت می كند دیگر چه
معنی دارد از طرف امام مأمور باشد و تقویت از دین مبین اسلام بنماید، لذا در دریای اندیشه فرورفت تا اینكه فكرش به اینجا رسید كه آن عنوان قائم منتظر و مهدی موعود را تبدیل به یك مفهوم كلی و معنای مبهمی كند و آن عبارت بود از كلمه (من یظهره الله) یعنی كسی كه بعد خدا او را ظاهر می كند آری علی محمد برای اینكه نوشته های سابق خود را تأویل كند، این طور می گوید مقصود من از قائم و مهدی منتظر كه از جانب او دعوای بابیت می نمودم و از مقام حضرتش دائم تعریف كرده، از ظهورش بشارت می دادم، من یظهره الله است یعنی كسی كه بعد خدا او را طاهر می كند:

از اینجا زیركی حسینعلی به خوبی آشكار می گردد، وی ادعای من یظهره اللهی كرده می گوید من همان كسی هستم كه علی محمد از ظهور من خبر داده صبح ازل باید پیرو من گردد، كتاب بیان منوط به تصدیق و امضاء من است من مرام علی محمد را نسخ كرده، خلاصه با این خدعه و نیرنگ در حدود پنجاه نفر از بابیه را پیرو خود ساخت و مابقی كه سی نفر بیش نبودند از صبح ازل پیروی می نمودند، از این به بعد فرقه بابیه به دو دسته ازلی و بهائی تقسیم شدند و دائما به لعن و تكفیر هم می پرداختند در نتیجه انقلاب و هیجان عجیبی بین آن دو دسته ایجاد شد دائما نیرنگ ها به هم می زدند كثافت كاریها به بار می آوردند از این رو پادشاه عثمانی چاره ای ندید جز اینكه آن دو دسته را از
نقاط نزدیك مرز به جاهای دوردست تبعید كند، تا كاری از آنها ساخته نباشد، این بود كه صبح ازل و پیروانش را با چند نفر از بهائیها به ماغوسای قبرس تبعید كرد، و حسینعلی و یاورانش را با چند نفر از بابیها به زندان معروف عكا افكنند این كار در 20 ربیع الاول سال 1285 هجری واقع شد: تو را به خدا قسم خواننده عزیز ملاحظه كن حقه بازی حسینعلی تا چه اندازه و خدعه و نیرنگ او تا چه پایه است!